ما همچنان مشغولیم. این روز هایمان همش شده زل زدن به کامپیوتر و ساعت ها کار کردن. یه کوه ظرف در سینک به من لبخند می زند. همسر هر چند دقیقه یک بار می آید به من انرژی می دهد با تمام کارهایی که بلد است! به من هم شدیدا توصیه می کند گاهگاهی بلند شوم و راه بروم و بروم ببوسمش و دوباره برگردم! دیشب پیشنهاد داد بیا برویم کمی خرید کنیم و راه برویم. تمام رگ های پشت پا و کمرم گرفته بود. چمها قرمز، مغز هنگ کرده، دست و کمر داغون، کم خوابی... قرار شده شنبه کار را ببرد. شنبه می خواهم فقط بخوابم. بدی این نرم افزار دیوانه این است که مدام فریم ها به هم می ریزد و کلافه کرده دیگر. طوری که خودشان وقتی دیدند ما صدایمان در نمی آید زنگ زدند که آیا احیانا شما با این نرم افزار مشکلی ندارید؟! همسر می خواهد به آنها پیشنهاد بدهد این کار را با یک نرم افزار دیگر انجام دهیم. دیروز هم زن دایی کوچولوی همکار سابق!که دچار عذاب وجدان در کمک نکردن به ما شده بود، برایمان ناهار آورد که من غذا نپزم. و این گونه روز زن ما طی شد. از همینجا روز زن را با کمی تاخیر به همه دوستان تبریک می گویم و همچنین روز معلم را به دوستان معلم  

امسال اولین سالی بود که به هر کسی تبریک می گفتم آنها هم به من تبریک می گفتند