خانم دوست بابا بعد از فوت شوهرش در اثر سرطان با سه بچه تنها می شود. آقا در زمان حیات وضعیت اقتصادی خوبی داشتند ولی هیچ کدام از دارایی های خود را با وجود تمام زحمت ها و از خودگذشتگی ها و مراقبت های همسرش از یک بیمار سرطانی، به نام خانم نمی کند و تنها برای فرزندانش میراث به جا می گذارد. فرزندانی که ظالمانه کار پدر را تایید می کنند و برای مادرشان هیچ حقی قائل نیستند. خانم برای مامان درد دل می کرد که دچار احساسات دوگانه ای شده، از طرفی دلش برای همسرش تنگ می شود و از طرف دیگر وقتی به یاد بی معرفتیش می افتد احساس تنفر می کند. گویا همسرش معتقد بوده که همسرش بعد از مرگ او ازدواج خواهد کرد و اگر چیزی به نام خانمش کند قطعا به  شوهر خانمش خواهد رسید. حالا این زن تنها و بدون پشتوانه و بدون قصد ازدواج، بعد از مرگ شوهرش، مدام در پی کارهای اداری و بانکی و بدهی ها و وام ها و قصوراتی است که همسرش برایش به ارث گذاشته است.

مدتها پیش همسر تعریف می کرد که یکی از همکاران جوانش که دم از مسلمانی هم می زند وصیت کرده بعد از مرگش دارایی هایش به همسرش برسد ولی به شرطی که خانم ازدواج نکند. خانم شاغل است و از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار است و مدام ماموریت های خارج از کشور می رود، فقط بچه دار نمی شد که بالاخره معجزه می شود و آنها به تازگی صاحب فرزندی می شوند. امروز همسر رازی را برایم فاش کرد که این آقا به قول خودش بخاطر محدودیت های دوران بارداری همسرش و درگیری های بعد از به دنیا آمدن فرزندش و قصور خانم!! در بر آورده کردن نیــــــــازهای! آقا، زنی را صیـ-ـغه کرده چون اسلام به او اجازه و حتی ثواب این کار را داده است. آقایی که حتی بعد از مرگش هم به همسرش اجازه ازدواج نمی دهد، خیلی راحت یک کلاه شرعی قشنگ روی خیانت آشکارش می گذارد و نه تنها پشیمان نیست بلکه با یادآوری ثوابی که انجام داده دلش را آرام می کند.

زن ایرانی در خانه پدر با سختی ها و محدودیت های خاص مجردی زندگی می کند، با هزار امید ازدواج می کند که صاحب استقلال شود و به یک ثبات در زندگی برسد. برای زندگیش از هیچ از فداکاری ای دریغ نمی کند و خود را فدای همسر و فرزندانش می کند و در نهایت یا به او خیانت می شود یا ارثی برایش گذاشته نمی شود یا حتی اجازه ازدواج مجدد بعد از مرگ همسرش هم داده نمی شود.