عسل خاله اش
دیروز رفتم کمکش
عسل خاله تو اتاق داشت می خوابید
یواشکی از لای در نگاش کردم و قربون صدقه اش رفتم
یهو منو دید و بلند شد نشست
رفتم جلو و دستشو دراز کرد بیاد بغلم
بغلش کردم و باز مثل هفته ی پیش که دیدمش سرشو گذاشت رو شونه ام و جنب نخورد
عشق می کنم از این حرکتش
گاهی هم دودستی بغلم می کرد و سرشو می چسبوند به شونه ام
اخ که عشق منه این جیگر
ماشاالله روز به روز نازتر و خوشگل تر می شه
تا شب باهاش بازی کردم و قربون صدقه اش رفتم و بهم خندید با اون تا دندون تازه درومده ی خوشگلش
شب تو اتاقش داشت می خوابید که ما رفتیم از اتاق مانتو روسریامونو ورداشتیم که بریم
تا مارو دید داریم می ریم چهاردست و پا اومد بیرون و با چشای غمگین منو نگاه کرد
مرحله به مرحله ی رفتنمون چشاش غمگین تر می شد
اخرشم پشت سرمون گریه کرد و دلمون کباب شد
یاایهاالناس بدانید و اگاه باشید من اگه زمانی کودکی بدنیا اوردم همش تقصیر این فسقل خاله ست!