این روزا انقدر تو ذهن و دنیای خودم غرقم که احساس می کنم خیلی سرم شلوغه

پر از حرف و فکر و خبرم ولی حرف هایی که نمی شه به کسی زد و تبدیل به سکوت می شه

یعنی در واقع برای دیگران اونقدر جذاب نیست که برای من هست

اینو وقتی می فهمی که خاله ات مهمونی میاد خونه ات و تو روبروش می شینی و می بینی هیچ حرفی برای گفتن نداری

یا خیلی وقته از خاله مجازی ات(دوست مامانت) خبر نداری و فکر می کنی خب الان حالی ازش بپرسم و خب بعدش چی؟ چی بگم؟ من که با اون حرفی ندارم

یا تا اندازه ای حتی مامان

مامانی که تا قبل از ورود این گوشی های هوشمند مدام بهش تلفن می زدم و بعد از ورود اندروید صحبت های چتی هر روزه

ولی مدتیه که دیگه با مامان هم حرفی ندارم

این روزهای من سرشار از دغدغه ای هست که فقط خودم و همسر حرفی براش داریم

که بدرد هیچ کسی نمی خوره

جز تعداد اندکی دوست

و چقدر راضی ام