دوست مامانشه
اومده رو تخت ما دو ساعت کتاب براش خوندم موقع رفتن دیدم تشکمون خیسه.. دیدم بلهههه اقا جیش کرده رو تخت و خیییلی ریلکس هییییچی هم نمی گه.. بابا حداقل بگووو جیش کردم من یه کاری کنم. بعد بهشم می گم چرا تو شورتت جیش کردی انکار می کنه فقط. می گه من جیش نکردمممم.
برای اینده که اینجارو می خونم بگم من حقیقتا عصبانی و نارامت نمیشم. مثلا می گن بهم که ناراحتی تو نشون بده و دعواش کن ولی من یا دعوا نمی کنم یا الکی مثلا خودمو ناراحت نشون میدم. هیلی عجیبه. من عصبی و زود از کوره در رو واسه جیش کارن اصلاااا ناراحت نمیشم. فقط تعجب می کنم از کاراش. که چرا عین خیالش نیست. چه بچه عجیبیه. تازه انکارم می کنه واقعا بامزه ست.
دیروز نوک مداد رنگی قدیمی باباشو شکوند مثلا الکی دعوا کردم گفتم کارن چرا شکوندی؟ بابا گتاه داره چرا اینکارو کردی و فلان... دستاشو بالا پایین می کنه اهسته و با طمانینه می گه ارووووم اروووووم اروووم باش:)))))))
خیلی عشق شده خیلی بامزه و جالب شده. اصلا فکر نمی کردم پسر تو سه سالگی انقدر جالب و بامزه باشه. لامصب هر چی بزرگتر میشه دلبر تر میشه. با هم بیرون میریم و زاریم کم کم دوست هم میشیم. چیزی که همیشه ارزوشو داشتم. انروز با هم رفتیم دندون پزشکی و رادیولوژی و اینا. ای خدا فسقلی انقدر بزرگ شده که خودش می رفت از اب سرد کن واسه خودش اب می ریخت. باور نکردنیه. بعد از من اومد خیلی ریلکس رو یونیت دندون پزشکی خوابید و دکتر دندوناشو نگاه کرد. ماشالله خیلی شجاع و جسوره. از چیزی نمی ترسه. بزرگترین سرسره ها و وسایل و تو خانه بازی و پارکا رو سوار میشه و نمی ترسه. یه سرسره خیلی خفن و گنده و وحشتناک داشت نانه بازی شاپرک اولش منم رفتم بالا باهاش داشتم شکته می کردم ولی این ماشالله خیلی ریلکس می زفت.
همچنان مهد نمیره و از این بابت خیلی ناراحتم. خدایا دوباره راست و ریس کن اوضاع مالی رو دوباره بفرستیمش..