چقدر برایم جالب است که تنها یک جمله و بکار بردن تنها یک کلمه "مادرشوهر" در پست "
دوست عزیزم استرس" پتکی شد بر سر بعضی دوستان و خواب از چشمان آنها ربود.
دوست عزیزی که گویا از دوستان وبلاگی من هستی و قطعا برایم باارزش بودی که به عنوان وبلاگ محبوبم انتخابت کردم و می خوانمت و توحتی حاضر نشدی اسمت را ببری، اگر کامنت خصوصی تو از سر دلسوزی بود انتظار داشتم که خودت را معرفی می کردی تا اگر مشکلی در طرز عقیده من هست دوستانه با هم در میان بگذاریم، نه اینکه با پنهان کردن هویتت پشت سه نقطه به خودت اجازه بدهی به فعالیت های شغلی من نام "بیگاری" بدهی. ترسیدی یک کامنت یا یک بازدیدکننده از وبلاگت کم شود؟
اینکه اعتقاد داری مادرشوهر من بخاطر پز دادن جلوی اقوام و آشنایان از موفقیت من خوشحال می شود، اصلا باعث ناراحتی من نمی شود. مگر مادر من این کار را نمی کند؟ مگر این کار بد است؟ مگر سربلندی مادرم یا مادرشوهرم از تدریس من کار خطایی است؟ من خودم با توجه به شناختی که از زوایای مختلف این کار دارم مگر انتظار مالی خاصی از این کار داشتم؟ دلیل اصلی من برای انتخاب این کار این است: در جریان مطالعه و علم اندوزی قرار بگیرم چون دو سال است که از آخرین تدریسم گذشته است و مباحث به شدت دارند از یاد من می روند. و در مرحله بعد رضایت از خودم که موفق شدم به دانشگاه راه پیدا کنم و از کسالت و ولگردی های اینترنتی و خانه نشینی خارج می شوم. که این هم نهایتا منجر می شود به همان پز دادنی که مد نظر شما هست.سوال من از شما این است: آیا اگر این موفقیت نصیب شما بشود از همه پنهانش می کنید که مبادا پز شود؟!
من و همسرم به لطف خدا نیاز مالی چندانی نداریم یا حداقل می دانیم با رشته هایی که من خوانده ام هیچ وقت نمی توانم پولدار شوم. رشته تحصیلی لیسانس و فوق لیسانس من هر دو در این آشفته بازار کار مظلوم واقع شده اند و پولی از آنها در نمی آید. برعکس رشته همسر در بدترین شرایط اقتصادی هم بازار کار خودش را دارد و کار او زندگی ما را به خوبی می چرخاند. پس قضیه چشم داشت همسرم به پول من هم منتفی است.
ادعای آخرتان هم کاملا بی اساس است که گفتید من با انجام کارهای سطح پایین سعی می کنم رضایت خانواده همسرم را بدست بیاورم. اساسا من ماهی، دو ماهی یک بار خانواده همسرم را می بینم و خیلی رسمی می رویم و می آییم و حرف اضافه ای بین ما رد و بدل نمی شود. همین باعث شده احترام ها بین ما حفظ شود. پس در نتیجه خانواده محترم همسر من شاید از خیلی کارها و تصمیمات ما خبر نداشته باشند. اگر هم من کار سطح پایین قبول می کنم هم کاملا آگاهانه است و هزاران دلیل پشتش دارم که توضیح آن از حوصله این مبحث و شان شما خارج است.
برایم خیلی جالب است، آنقدر با اطمینان از خانواده همسر من و اینکه چگونه می اندیشند صحبت کرده اید که آدم فکر می کند نکند آنها را می شناسید و اینکه نکند آنها با شما از من درد دل کرده اند!! دوست نامهربان من، اینکه گفتید خانواده همسر من از من رضایت کامل ندارند جز بدخواهی و حسادت چه معنی دیگری می تواند داشته باشد؟ مگر شما چقدر از روابط مهربانانه و دوستانه ما خبر دارید که این حرف را می زنید؟ اینکه مادرشوهر من عاشق درس و تحصیلات و سواد و جایگاه اجتماعی بالای فرزندان خودش و عروسش است انقدر برای شما سنگین آمده است؟ خدا رحم کرد من آن پستی که مدتها بود می خواستم در رابطه با خوبی های مادرشوهرم بنویسم را ننوشتم آنوقت ببینید من چه لگدمال می شدم!
هدف من از نوشتم آن پست حول محور استرس می گشت و من با مطرح کردن این نقطه ضعفم دوست داشتم دوستانم مرا با روشهای مقابله با استرس یاری بدهند یا اینکه با همدلی و اعتماد به نفس دادن کمکم کنند، نمی دانستم یک جمله از مهربانی های مادرشوهر عزیزم تیری می شود بر دل نامهربان به ظاهر دوستانم.
در ادامه کامنت آن دوست ناشناس را می خوانیم:
من یکی از دوستان وبلاگیت هستم. اما ترجیح میدم اینجا اسمم رو ننویسم. من با این کامنت آخری موافقم. آخه عزیزمن کسی که با بیگاری شما با ساعتی 4500 موافق باشه، از نجابتش نیست. از این هست که حداقل جلوی اقوام خودش بتونه سرش رو بلند کنه و بگه آره عروسم یک جایی به هر حال داره کار میکنه و اسمش هم تدریس هست. حالا به همه توضیح که نمیده کجا هست و چقدر هست و حق التدریسی هست. به نظر من ، خانواده همسرتون از وجود شما رضایت کامل ندارند یا همسرتون برای موجه کردن شما جلوی خانواده ش اینقدر خوشحال شدند. به خاطر همین حاضرند با اینکه میدونن کارش کار مناسبی نیست اما حاضرند این لغت تدریس ضمیمه شما باشه. به هر حال امیدوارم وقتی رفتید و بعد از این همه ساعت تدریس و این حرفا انتظاراتتون براورده نشد، احساس پوچی نکنید. امیدوارم به کامنت من هم مثل کامت اون خانوم یا آقا که در اینجا هست، جبهه نگیرید و فکر نکنید هرکشی مخالف شما حرف میزنه قصد نقد و نیت بدی داره. البته با پست قبلیت رو هم خونده بودم واقعا نظرم به این هست که شما با انجام کارهای سطح پایین قصد دارید انتظارات خانواده همسرتون رو براورده کنید. آخر زندگی خیلی مهم تر از این هاست. اینقدر ساده نگر نباشید. برای خودتون زندگی کنید نه اینکه برای رضایت خانواده همسر.